تاريخ : شنبه 25 آذر 1391برچسب:, | 16:19 | نویسنده : Zahra



تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 21:48 | نویسنده : Zahra

مسافر تموم شب ، منم که بی تو راهی ام

منم که تلخ و شب زده ، بر سر این دوراهی ام

مسیر روبه روی ما ، قاب شکسته سراب

پشت سرمون برهوت ، خاطره ها نقش بر آب

زخمی خنجر رفیق ، بر سر دار بی گناه

کجاست پیک خوش خبر ، هنوز چشم من به راه

دوباره مرگ قاصدک ، در این غبار بی سوار

دوباره من اسیر این ، غروب سرخ انتظار



تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 12:58 | نویسنده : Zahra

 

1- یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

2- دوس دارم یه روز آنقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

3- بعضی آدما آنچنان گنج های بی بدیلی هستن که باید حتما دفنشون کنی!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

4- اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافیه یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه عالم می فهمن!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

5- موقع فوتبال نگاه کردن 80 دقیقه می نشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای می بینی بازی دو دو تموم شده.

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

6- موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

7- دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مساله خاصی نیست، مساله خاص از اونجا شروع می شه که: سوسکه ناپدید می شه

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

8- دوغ قبول!

شیر کاکائو قبول!

آبمیوه پاکتی قبول!

اصلا نوشابه هم قبول!

آب معدنی رو دیگه برا چی تکون میدی؟

همش همونه!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

9- نمی دونم چه حکمتیه، اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

10- ایندر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد.

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

11- سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

12- حالا چرا تخم مرغ گندیده بوی گلابی میده؟

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

13- روز زن نزدیکه. خانوما هشیار باشین آقایون دعوا الکی راه نندازن همش سیاسته. توطئه رو در نطفه خفه کنید.

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

14- امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم 50000 تومان

یه 10 هزار تومنی داد!

سه تا پنج هزار تومنی داد!

پنج تا دو هزار تومنی داد! پونزده تا هزاری!

یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت، نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه!

طفلی خودشو کشت 50 تومن منو جور کرد!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

15- نمونه سوال های رایج توی همه خونه ها:

این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه؟

چی از جون این یخچال بدبخت می خوای؟

کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته؟

کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده؟

این موقع شب با کی حرف می زنی؟

چشمات در نیومد پای این کامپیوتر کوفتی؟

کی غذای منو خورده؟

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

16- شش ماه به دوستت مهربونی می کنی، خوبی باهاش، هر کاری میگه می کنی که بفهمونی دوستش داری… دو روز که اعصاب نداری، میگه: حالا شناختمت

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

17- اینقده بدم میاد وقتی دارم روی آهنگ می خونم خواننده اشتباه میخونه!دقت کردین!؟

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

18- الان شما اگه همینطوری بیکار هم نشسته باشید تو خونه، از نظر پدر و مادرتون، بچه همسایه یا بچه فامیل بهتر از شما بیکار می شینه

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

19- من هر روز، از خونه که بیرون می زنم رو یه کاغذ می نویسم «امروز قراره بمیرم» که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

20- دقت کردین اگه انگشتت با تبر قطع شه، دردش کمتره تا اینکه با کاغذ بریده بشه؟! دقت کردین؟

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

21- دو ساعت پشت تلفن معطلی که گوشی رو برداره، تا میایی خمیازه بکشی یارو میگه الو! دقت کردین!؟

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

22- وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!

 

سیگار,بروسلی,مطالب طنز

 

23- بابای شما هم جلو تلویزیون خوابش می بره بعد تا تلویزیونو خاموش می کنی بیدار می شه میگه چرا خاموشش کردی؟

 

 



تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 11:44 | نویسنده : Zahra

۴ نفر در عکس دسته جمعی زیر کنار هم ایستاده اند.
آیا می توانید هر ۴ نفر را در نگاه اول ببینید؟ اگر نتوانسنید به راهنمایی پایین صفحه مراجعه کنید!.

راهنمایی:
با کمی دقت بین سرهای دو نفر سمت چپ، می توانید سر یک فرد سیاه پوست را ببینید.



تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 11:41 | نویسنده : Zahra



تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 11:41 | نویسنده : Zahra

 

شمام یادتونه؟؟؟
اسم:غلام
فامیل:غلامی
غذا:غلام پلو
میوه:غلام سبز
شغل:غلام فروش
شهر:غلام رود
کشور:غلامستان
گل:غلام بو
شی:غلام پلاستیکی
ماشین:همونی که غلام سوار میشه اسمشو نمیدونم
یه جور مینوشتیم انگار گفتن اولش با غلام شروع شه
بعد تازه بهمونم میگفتن مثلا غلام پلاستیکی وجود نداره، در دفاع از ورژن
پلاستیکی غلام چنان جنگ خونینی به راه می افتاد که تو ۸ سال جنگ تحمیلی
به راه نیافتاد! رو نبود که



تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 11:31 | نویسنده : Zahra



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 20:21 | نویسنده : Zahra

شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز

 

به جرم نقض قانون اساسی
و بعض گفتمان های سیاسی

 

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش

 

که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی

 

اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش

 

اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار

 

تمامش اعتراف زور زوری ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

 

گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد

 

گشود و دید با خودکار آبی
نوشته شوی با خط کتابی

 

عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟

 

اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو

 

من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور

 

در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است

 

کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم

 

هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان این هم دروغی شاخدار است

 

در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد

 

کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟

 

همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم

 

در این جا بازجو اصلن نداریم
شکنجه یا کتک عمرن نداریم

 

به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم

 

عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا

 

کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست

 

همه چیزش تمامن بیست این جا
فقط خود کار قرمز نیست این جا



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 20:4 | نویسنده : Zahra

یک روز قصابی گوشت تازه ای را توی مغازه آویزان کرده بود و به سمت دیگر مغازه رفته بود ، گربه ی محل هم که از دور تماشا می کرد و دهانش آب افتاده بود ، آرام آرام خود را به مغازه رساند ولی دستش به قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی رسید .

تخته ای را که قصاب روی آن گوشت را ساطوری می کرد زیر پایش گذاشت ولی تخته چرب بود و گربه به زمین افتاد . چند بار که این کار را امتحان کرد موفق نشد . و بالاخره با دیدن قصاب پا به فرار گذاشت و چون موفق نشده بود برای این که ضایع نشده باشد ، دستش را جلوی بینی اش گرفت و گفت : " پیف پیف این گوشت بو می دهد ! "

از آنوقت به بعد هرگاه کسی از کاری که از عهده اش بر نمی آید و یا چیزی که در اختیارش نیست بد گویی می کند این مَثَل را بکار می برند !
 



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 19:58 | نویسنده : Zahra

به تصویر زیر دقت کنید.دو سرباز تو این تصویر وجود دارن.آیا می تونید پیداشون کنید؟

بیشتر دقت کن!

ایناهاشن!

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 19:56 | نویسنده : Zahra

آمده كه جواني از محبين از شبلي راجع به صبر پرسيد و گفت: كدام صبر شديدتر است؟

 

شبلي گفت: صبر براي خدا ... جوان گفت: نه.

 

گفت: صبر همراه با كمك خدا ... گفت: نه

 

گفت: صبر بر خدا .... گفت: نه

 

گفت: صبر در راه خدا ... گفت: نه

 

گفت: صبر با خدا ... گفت: نه.

 

شبلي گفت: پس واي بر تو! كدام صبر است؟

 

جوان گفت: صبر از فراق خدا.

 

پس شبلي آهي كشيد و بيهوش شد و افتاد.



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 19:44 | نویسنده : Zahra

روزی داروغه بغداد در اجتماعی که بهلول در آن حضور داشت، گفت: تاکنون هیچ کس نتوانسته است مرا گول بزند.

 

بهلول گفت: گول زدن تو چندان کاری ندارد، ولی به زحمتش نمی ارزد. داروغه گفت: چون از عهده ات خارج است، این حرف را می زنی و الا مرا گول می زدی.

 

بهلول گفت: حیف که الان کار دارم و الا ثابت می کردم که گول زدنت کاری ندارد. داروغه گفت: حاضری بروی کارت را انجام بدهی و فوری برگردی؟

 

بهلول گفت: بله به شرط آن که از جایت تکان نخوری.

 

داروغه قبول کرد و بهلول رفت و تا چندین ساعت داروغه را معطل کرد و بالاخره بازنگشت.

 

داروغه پس از این معطلی شروع به غر زدن کرد و گفت: این اولین باری است که این دیوانه مرا گول زد.



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 19:15 | نویسنده : Zahra

>>1- مضاف و موصوف هميشه «ي» ميگيرد
>>مثال: درِ باغ ===» دري باغ

گل قشنگ ===» گلي قشنگ

آدم خوب ===» آدمي خُب


>>2- «د» ما قبل ساكن قلب به «ت» ميشود
>>مثال: پرايد ===» پرايت

آرد ===» آرت

 

>>3- واو ساكن آخر كلمه به «ب» قلب مي‌شود
>>مثال: گاو ===» گاب


>>4- اصولاً در هر كجا كه فتحه قشنگ باشد كسره بكار ميرود و هر كجا كه كسره كلمه را زيبا ميكند فتحه بكار ميرود
>>مثال براي فتحه: اَز===» اِز

قفَس ===» قفِس

اَزَش ===» اِزِش

بِِزَن ===» بِِزِن
>>مثال براي كسره: اِمروز===» اَمروز

جمعِه===» جمعَه

سِفيد===» سَفيد

حِيفِ===» حَيفس

فِشار===» فَشار


>>5- صداي « اُ » هيچ جايگاهي نداشته و به «او» تبديل ميشود.
>>مثال: شما===» شوما

كجا===» كوجا

چادر===» چادور


>>6- حرف «و» در قالب حرف ربطي به به «آ» تبديل ميشود
>>مثال: من و تو و حسن ===» منا تو آ حسن


>>7- اصولا خود « آ » به عنوان يك حرف ربط به كار ميرود
>>مثال: من هسم، آ بابامم هسن
>>در ضمن حرف « آ » به معناي «به علاوه» هم به كار ميرود
>>مثال: 5+4+3 ===» 5 آ 4 آ 3


>>8- حرف « ه » در لهجه اصفهاني به نوعي نابود شده
>>مثال: بچه ها ===» بِچا

گربه ها ===» گربا

ميجهد===» مي جِد
>>ه در آخر افعال به «د» ساكن بدل ميشود.
>>بره===» برد

بشه===» بشد
>>«ه» به ي تبديل ميشود.
>>بهتر===» بيتِرِس

سر راهي===» سري رايِس

گربه===» گربيِه
>>«ه» به «ش» تبديل ميشود.
>>بهش ميگم ===» بشش ميگم
>>«ه» به «و» بدل ميشود.
>>ما هم مي آييم ===» ما وَم ميَيم
>>نكته: به غير اول شخص مفرد حروف «خوا» به «خ» تبديل ميشود
>>ميخواي ===» مي خَي


>>9-
در برخي افعال حرف «ي» به «اوي» تبديل ميشود
>>ميشنوي===» ميشنُوي ميگي ===» ميگوي


>>10- اگر حرف اول كلمه «ب» يا «ن» باشد و حرف سوم «ي» يك «ي» بعد از «ب» يا «ن» اضافه ميشود
>>بگير===» بيگير

بشين ===» بيشين

بريز ===» بيريز

ببين ===» بيبين



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 19:7 | نویسنده : Zahra

 

 

 

کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!!

***********************

یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟

***********************

میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید...!!!

***********************

تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!

***********************

جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!

***********************

تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!!

***********************

تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی‎ ‎نیست ...!!!

***********************

بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!

 



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 19:5 | نویسنده : Zahra

سق سیاه

یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.
بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!
- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!
- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!
- پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!
- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!
- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!
- کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم!
- ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن!
- خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه!
- کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن!
- صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!
- مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!
- آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!
- بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد!
- آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه
- بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه
- لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...
- فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!
- فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!
- به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!
- مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!
- زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...
- تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه
- نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه
- نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه
- شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما
- ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!
- چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم
- قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم
- عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم
- فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه
- گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم
- معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن
- کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم
- ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم!
- مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم
- ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون
- مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم
- توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن
- بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن
- گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده
- کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن
- کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم
- دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 18:44 | نویسنده : Zahra

عصر شكار: 20 كیلو گوشت دایناسور، 40 كیلو گوشت اژدها.
نتیجه: دایناسورها منقرض شدند...
عصر كشاورزی: 24 دست تبر سنگی، 24 دست تیغه و داس جنگی.
نتیجه: افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم‌ها...
عصر فلز: 70 ورقه مسی، 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز آهنی.
نتیجه: افزایش شکستگی سر مردان به دلیل تماس با گرز آهنی...
عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم.
نتیجه: کمبود آب و جیره بندی شدن آب...
عصر صنعت: 1 میلیون پول، 14 سكه طلا، یك اتومبیل و هرچی که با ص شروع میشد.
نتیجه: بنا به درخواست آقایان تولید ژیان آغاز شد...
عصر كامپیوتر: هم وزن عروس خانم سكه طلا!!!
نتیجه: هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است...
نتیجه گیری کلی: بابا بگو نمیخوایم زن بهت بدیم دیگه... این کارها یعنی چی؟؟
عامل اصلی انقراض دایناسورها==> عروس‌ها
عامل اصلی کشته شدن مردها==> عروس‌ها
عامل اصلی ناقص شدن مردها==> عروس‌ها
عامل اصلی کمبود آب در تابستان‌ها==> عروس‌ها
عامل اصلی افزایش ماشین‌های فرسوده در سطح شهر==> عروس‌ها
عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری‌ها==> عروس‌ها
لازم به ذکر است که تمام موارد بالایی کاملا جنبه شوخی داشته است. با آرزوی خوشبختی تمام زوج های جوان...



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 18:38 | نویسنده : Zahra

اگه سربزير و متفكر و توي خودش باشه، ميگن: افسردگي داره، روانيه، سيماش قاطيه!

اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه، ميگن: جلفه، دلقكه، هجوه!

اگه چاق و اضافه وزن داشته باشه، ميگن: شكموئه، پرخوره، مال مفت تور كرده!

اگه لاغر و جمع و جور و ميزون باشه، ميگن: كنسه، نخوره، حمال وارثه!

اگه از حقش دفاع كنه و زير بار زور نره، ميگن: جنجاليه، با همه دعوا داره، خروس جنگيه!

اگه از حقش بگذره و گذشت كنه، ميگن: بي عرضه س، حيف نون و دست و پا چلفتيه!

اگه اهل تحقيقات و كتاب باشه، ميگن: اينو، واسه ما شده آقاي مطالعه!

اگه با عيالات متحده ش مشكلي نداشته باشه، ميگن: زن ذليله، زن نگرفته، شوهر كرده!

اگه مرد سالار و حرف، حرف خودش باشه، ميگن: انگار كلفت آورده!

اگه دست به جيبش خوب باشه و به مردم كمك كنه، ميگن: پول پارو ميكنه، اهل زد و بنده!

اگه اهل بريز و بپاش و ولخرجي نباشه، ميگن: پولهاشو انبار ميكنه، جون به عزرائيل نميده!

اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه، ميگن: معاشرتيه، فوق العادس، دوست داشتنيه!

اگه راست و درست و بي كلك باشه، ميگن: هيچي نميشه، به درد لاي جرز ميخوره!



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 17:38 | نویسنده : Zahra

اعتراف می کنم که... همه ی ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد. حتی بعضی وقت ها سوتی های بدی هم می دهیم اما می گذاریم لای سبیل و صدایش را درنمی آوریم اما با اینحال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم. پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند، سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می توانند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد شما هم اعتراف های خودتان را بفرستید. ما هم البته اعتراف می کنیم که بیشتر مطالب این بخش را از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زده ایم، البته آنها اسمش را گذاشته اند؛ "اعتراف های احمقانه شما" ولی به نظر ما این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه!

- اعتراف می کنم که: به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه...

- اعتراف می کنم که: امشب بعد از 1 سال به این معما پی بردم که آقاجونم مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم که داره مسواک می زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم مسواکش غیب می شه. خب زیاد پیچیده نیست از مسواک من استفاده می کرده!

- اعتراف می کنم که: هفته قبل یکی از فامیل هامون اومده بود ایران و اصلا فارسی بلد نبود. من رو برد که از سوپرمارکت سر کوچه سیگار بگیریم. منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه اسپری مو بدید. بنده خدا پرسید این چیه؟ منم خیلی خونسرد گفتم این جایزه سیگاره!

- اعتراف می کنم که: اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!

- اعتراف می کنم که: تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم پشت وانت یه طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون. ماشین که رفت تو چاله من گلدونه رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!

- اعتراف می کنم که: تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره.

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.

- اعتراف می کنم که: رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جای اینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!

- اعتراف می کنم که: اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.

- اعتراف می کنم که: بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی کیف می کردم. حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.

- اعتراف می کنم که: 2 ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم نگاه کرد دید سیم کارت رو برعکس انداختم تو گوشی.

- اعتراف می کنم که: مامان بزرگ خدا بیامرزم توی 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و داداشم تو بغل هم داشتیم گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو گریه بود. یکهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی! این رو که گفت کل خونه رفت رو هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.

- اعتراف می کنم که: یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!

- اعتراف می کنم که: من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان باکتری شناسی داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده دار رو تخته کشیدم و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان، استاد باکتری دست گذاشت رو شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از 8 نمره بیشتر از 3 بگیره!

- اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه...

- اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

- اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

- اعتراف می کنم که: من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره و کلاس تعطیل بشه...

- اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید...

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم دوس داشتم 20 قلو دختر داشته باشم!

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 17:30 | نویسنده : Zahra

به مثال پایین توجه کنید فرض می کنیم که شما متولد ۸ مهر ۱۳۵۵ هستید.مهر ماه هفتم (۷) سال است
پس:
۲ = ۱+۱ = ۱۱ = ۰+۷+۳+۱ = ۱۳۷۰ = ۱۳۵۵+۷+۸
شماره تولد ۲ است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید .

تفسیر اعداد :
۱- خالق و مبتکر :
‘ یک’ ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال ‘یک’ ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارتهای سیاسی را یاد می گیرند . همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که ‘بهترین’ باشند . در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند .
۲- پیام آور صلح :
‘ دو’ ها سیاستمدار به دنیا می آیند ! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند . اصلا تنهایی را دوست ندارند . دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد . اما از طرف دیگر ، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند.از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتماد به نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت ها آنها را از دست ندهند .
۳- قلب تپنده زندگی :
‘ سه ‘ ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال،اجتماعی،جذاب،رمانتیک وبسیار بردبار و پر تحمل .خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقع گرایانه تری هم ببینند .
۴- محافظه کار :
‘ چهار’ ها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند . بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربانتر باشند .
۵- ناهماهنگ با جماعت :
‘ پنج’ ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطر پذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود،غالبا برایشان درد سر ساز می شود. آنها عاشق تنوع هستند ودوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی شود. آنها به خوبی یاد گرفته اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری ،تمامی حقایق را مد نظر قرار داده اند .
۶- رمانتیک و احساساتی :
‘ شش’ ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند . یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنرو موسیقی هستند .. دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند.’شش’ ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند .
۷- عاقل و خردمند :
‘ هفت’ ها جستجو گر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند.احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری های آنها ندارد. با این که در مورد همه چیز در زندگی سوال می کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچ گاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی کنند و شعارآنها این است که به آرامی می توان مسابقه را برد. آنها فیلسوف های آینده هستند؛ طالبان علم که به هر چه می خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند . مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه !
۸- آدم کله گنده :
‘ هشت ‘ ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستند و طرح هاو نقشه های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسوولیت افراد را بر عهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه ای این امکان رابه وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند .
۹- اجرا کننده و بازیگر :
‘ نه ‘ ها ذاتا هنرمند هستند . بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج می نند . با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست یابی مشکلی ندارند و هیچ کـس برای آنها فرد غریبه ای به حساب نمی آید.در حالات مختلف شخصیت های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد . آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقتها از آینده خود بیم ناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند

فال و طالع بینی فقط برای سرگرمی است جدی نگیرید



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 17:28 | نویسنده : Zahra

سال 1230 : (مرد):دختره خير نديده من تا نكشمت راحت نميشم....
زن:آقا حالح يه غلطي كرد شما ببخشيد!نا محرم كه خونمون نبود.حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده...!!!
مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره. نخير نمي شه بايد بکشمش...
بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه.
سال 1280
مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط می کنی. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده...
مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
سال1330
مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ...
مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي اين فسادو بیگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه

سال1380
مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من... تو رو... مي کشم...
زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا).
مرد: من... اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره...
سال1400
زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، دخترخونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي بخشه !!

 

خنده و شادی از رحمتهای خداوند است او را سپاس گویید



تاريخ : دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, | 17:20 | نویسنده : Zahra

آیا میدانستید که تنها حیوانی که نمی تواند شنا کند شتر است ؟

آیا میدانستید که روباه همه چیز را خاکستری می بیند ؟

آیا میدانستید که گربه قادر نیست مزه شیرین را تشخیص دهد ؟

آیا میدانستید که یک گرم سم مار کبری می تواند ۱۵۰ نفر را بکشد ؟

آیا میدانستید که اسکنر ۴۸ سال پیش اختراع شده است ؟

آیا میدانستید که ۱۰۰ سال پیش پزشکان آمریکایی میگفتند زنانی که باهوش هستند باردار نمی شوند ؟

آیا میدانستید که ستاره دریایی فاقد مغز میباشد ؟

آیا میدانستید که سالانه ۵۰۰۰ کارگر در معادن چین جان خود را از دست میدهند ؟

آیا میدانستید که گرانترین کفش دنیا ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است ؟

آیا میدانستید که گرانترین سینمای خانگی ۲۱۰ میلیون تومان است ؟

آیا میدانستید که گرانترین بلندگوی جهان ۲۱۰ میلیون تومان قیمت دارد ؟

آیا میدانستید که گرانترین ساعت دنیا سوئیسی بوده و ۱ میلیارد تومان است ؟

آیا میدانستید که گرانترین ماشین دنیا یک الگانس که با الماس تزیین شده و بیش از ۱ میلیارد است ؟

آیا میدانستید که فاصله بین مچ دست تا ارنج برابر با طول کف پا است ؟

آیا میدانستید که مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی میشمارند ؟

آیا میدانستید که خورشید کوچکترین ستاره دنیا است ؟

آیا میدانستید که مروارید درون سركه ذوب میگردد ؟

آیا میدانستید که ارزش مادی تمام عناصر بدن انسان کمتر از ۱۰۰۰ تومان است ؟

آیا میدانستید که وقتی به خورشید نگاه میکنید صحنه ۸ دقیقه قبل از آن را مشاهده میکنید ؟



  • دانلود فیلم